ترس ما گرگها نیستند
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ترس ما گرگها نیستند
نوشته شده در 10 فروردين 1397
بازدید : 183
نویسنده : فاراب
من فندقستانم
شب است و ستارگان بیدارند
مهتاب
 هرکجای کوه که میروم
 به دنبالم میآید
هرجا که میروم
بامن میآید
نه فقط بامن
با همه شب گردی میکند
انقد صمیمی است
که هرکس فکر میکند
یک مهتاب برای خودش دارد
مادرم یک مهناب در گوشه روسریش گره زده است
مهتاب مادرم
مثل اشرفیهایی است که روی پیراهن قدیمیش دوخته بود
مادر بزرگم
در صندوقچه اش خورشیدکی داشت
که جام جم خورشیدهای عالم بود
گاهی خورشیدکهارا از صندوق در میاورد
روی پیراهنم میدوخت
خورشیدها دیروز در رود روییده بودند
در شب
خرگوشها از جاده خاکی با چراغ ماشین گیج میشدند
خودرا به پایین جاده پرت میکردند
روباها به لانه مرغها زده بودند
قمیشها در رویای نی ها بودند
تا بر لبانی عمیق نواخته شوند
خروسها سرود سیاسی سرداده بودند
سگها گله دمکراسی را به چرا برده بودند
گرگها کیفرشناسی میخواندند
چوپانها شعرحماسی کتریها را
روی اجاق خیره بودند
گله ها خواب قصابهارا میدیدند
جمهوری گله ها
با احزاب ارسها  مصاحبت کردند
درختان گفتند ترس ما تبرها نیستند
ترس ما جنگلبانانی است
که با تیرها تبانی میکنند
گله میگفت
ترس ما گرگها نیستند
ترس ما چوپانی است
که بعد از عاقل
قصاب را فرامیخواند
فاراب






مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: